شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط
حرف میرانم در اینجا از مقام آفتاب نه غـلط گـفـتم فقـط گـویم ز نام آفتاب خوش سعادت بردم از این شعر خام آفتابهرکسی آقاست قـطعاً شد غلام آفتاب
ای به قـربان مـقـامات ومـرام آفـتاب
برگ میروید به پاس احترام روی او گل شکوفا میشود با شوق عطروبوی او شهد شیرین میشود از حسن خلق وخوی اوچرخ میگردد بهاذن وقدرت بازوی او پس جهان بر جا بود با اهـتمام آفـتاب
آفتابی و فروغ تو جهان را در گرفت یازده نوراز تو نبض چرخ را دربرگرفت با تو عشق از نو به عالم شیوهای دیگرگرفتبعد از آن هر کس که از تو منصب نوکر گرفت شد دلـش روشن به انـوار مـدام آفتاب
ز آفـتاب آسـمان قـطع یـقـین بـالاتری میکنی بر آفتاب وماه وانجم رهبری بردهای دل از نبی ازعالم و آدم سری چون به کرسی جایداری درمقام داوری پس یقـیـناً دست داری درزمام آفـتاب
من تو را از چشم خود خواندم خطا شد یا علیحق علی آقا علی سرورعلی مولا علی از ازل تا روز محشر لا فتی الّاعلی چون علی با حق نشسته حق نشسته باعلی شــرم دارم بـرتـودادم اتـهـام آفـتـاب
آفـتابا بگذر از من و از خطای باورم میروم بااین خـطا تا انتـهـای بـاورم
باورم هستی ومیمـانم به پای بـاورم درقـنـوتـم ذکر میگـویم برای بـاورم
سر به سجده میبـرم دراحترام آفتاب
مهر میآید به پاس احـترام یک نـماز هرطلوع صبح یعنی یک قیام یک نماز روشنی تکـبیر باشد برمقام یک نماز ظهر تفسیر قعود است و پیام یک نماز برعلی وقت غـروب آمدسلام آفـتاب
تو قـیامت قـامتی وقـامتت اصل قـیام ماه نیکومنظری وجلوهات ماه صیام برق چشمانت به درد هر دو عالم التیام گر بگیرد ذوالفقارت ره به بیرون از نیام میشود این تیره شب روز قیام آفتاب
ما کویری تشنه هستیم این جماعت آبشار از خـزانیم و تمام نسل حـیدر ازبهار
این تبار از آفتاباند آفتاباند این تبار لا فتی الا عـلی لاسـیف الاذوالفـقـار
میشود امـرفـرج حُـسن خـتام آفـتاب